سر فصل ها نوشتار
حرف اول در این آموزش
باید بر روی هر ایده ای که ارایه می شود، مطالعه بازار انجام داد. ببینم بازار هدف کدام است، چقدر و چگونه است؟ رقبا در این بازار چه کار میکنند؟ آخرین وضعیت ایده را در بازار فعلی بررسی کنیم.
ما در بحث کسب و کار که در حال حاضر تبدیل به شغل شده است در بحث طراحی و تهیه برنامه های کسب و کار مدلی داریم به نام Business Model Canvas. که به آن بوم مدل کسب و کار هر شرکت میگوییم. ما طبق Business Model Canvas چند فاکتور داریم که میتواند روی کسب و کار یک شرکت اثر بگذارد. اولین چیزی که ما باید در هر مدل کسب و کار مشخص کنیم این است که بدانیم شرکای ما چه کسانی هستند، هر کسی که میخواهد یک کسب و کاری را شروع کند یکسری فعالیت اصلی دارد که باید آن را بنویسد، شما یکسری منابع دارید که برای هر بیزینسی به آنها نیاز دارید.
Business Model Canvas به ما میگوید که شما چیزی را ارایه دهید که رقبا ارائه نداده اند. پیشنهادی که شما به مشتری میدهید، مشتری را چنان اغوا میکند که باعث میشود تا از شما خرید کند که به آن علت گرایش مشتری به شرکت شما، Value Proposition یا ارزشی که شما میتوانید برای مشتری ایجاد کنید. در ذیل این موارد شما حتماً باید با مشتریان خود ارتباط داشته باشید، کانال های ارتباطی شما با مشتریان باید مشخص باشد. و راجع به کانال ها هم باید صحبت کنید، نحوه ارتباط وکانال های ارتباطی. در رابطه با Costumer Segmentation شما باید مشتریانتان، هدفتان و بازار هدفتان را مشخص کنید. و در نهایت هر بیزینسی یک درآمد و یک هزینه دارد شما در Business Model Canvas که هر بیزینسی را میتواند شامل شود، شما باید ساختار هزینه ای و ساختار درامدی خود را مشخص کنید.
- اولین کاری که یک تحلیل گر حرفه ای باید انجام بدهد این است که نیاز کسب و کار را در یک شرکت تشخیص بدهد. تحلیل گرهای حرفه ای کسانی هستند که ارزیابی میکنند، مشکلات و فرصتهای شرکت را در میآورند و تحلیل علت ریشه ای میکنند که با توجه به آخرین وضعیت، نیاز اصلی شرکت چه چیزی است. پس نقطهی ابتدایی شروع تحلیل کسب و کار تعریف مشکل یا شناسایی فرصت است.
-
بعد از اینکه این کار انجام شد تحلیل گر حرفه ای باید چنان پیشنهاد اغوا کنندهای داشته باشید که در واقع بقیه رقبا آن را نداشته باشند. باید ایدهها را تحت قالب سندی بنام طرح توجیه فنی (Business Case) پخته کنیم. Business Case نوعی از یک سندی است که به آن تحلیل هزینه- فایده (FS) میگوییم. قبل از اینکه ایده را کاربردی کنید باید طرح توجیه فنی و اقتصادی آن را در بیاورید که آیا این ایده توجیه دارد؟
-
زمان بندی برای پروژه ها داشته باشیم.
- در انتهایی طرح توجیه فنی و اقتصادی باید مدیریت ریسک انجام دهید. ریسک یک واقعه احتمالی است که میتواند اثر مثبت یا منفی بر روی اهداف بگذارد. دو نوع ریسک داریم ریسکهای ما میتوانند تهدیدهای ما باشند یا میتوانند فرصتهای ما باشند.
- حالا وارد فاز مالی و اقتصادی میشویم و تمام برآوردها باید تبدیل به پول شده و از نظر اقتصادی سنجیده شوند. مهمترین شاخص در فاز مالی و اقتصادی شاخصNPV (ارزش خالص فعلی) است. NPV یک شاخص مهندسی است و شاخص حسابداری نمی باشد. یعنی ارزش زمانی پولی را باید در محاسبات آورد. ارزش زمانی پول به بخصوص در کشورهایی که تورم داریم خیلی معنا دارد. NPV مثبت به معنای سود ده بودن نیست به معنای توجیه پذیری آن ایده در زمان حال است.
برنامه استراتژیک یعنی ایدهای که ارایه می شود و باید همراستا با اهداف استراتژیک باشد. بیانیه استراتژیک باید چشمانداز، ماموریت، اهداف کوتاه مدت، ارزش، مدیریت سبد پروژهها و نهایتاً ایدههای سازمان را داشته باشد. استراتژی مغز سیستم است و بعنوان یک تحلیلگر حرفهای کسب و کار باید ایدهها در راستای اهداف استراتژیک باشد.
در آخرین قدم باید ذینفعان و ذی ضرران خودمان را تعریف کنیم ذینفعان یا ذی ضرران آدمها یا سازمانهایی هستند که میتوانند روی ایده های ما اثرات مثبت یا منفی بگذارند. از نظر قدرت از نظر علاقه از نظر تاثیر از نظر اثرگذاری روی تاخیرات باید همه اینها تحلیل شوند.
بیشتر بخوانید: چالش های مدیریت زمانبندی در پروژه ها
مهمترین وظیفه یک تحلیل گر حرفه ای مدیریت الزامات است. همه ایدههای الزامات دارند که اگر بخواهند محقق شوند اول باید این الزامات محقق شوند. ابتدا زیرساخت های پروژه را تعریف می نماییم. بیزینس کیس که قبلا نوشتیم را دوباره مرور می نماییم.
برای آپدیت Business Case شاخص های مورد نیاز که این شاخص ها برخلاف NPV از شاخصهای حسابداری می باشند مثل شاخص های ROI و BCR . در هر صورت FS باید آپدیت شود یعنی یک چیزی که الان توجیه پذیر است هیچ لزومی ندارد که پنج ماه دیگر یا یک سال دیگر در این وضعیت فعلی با این همه نوسان توجیهپذیر باشد.
- الزامات
- نیاز
- درخواست
- انتظار
- انواع مشتری
- کسانی که میدانند چی میخواهند (Good Client)
- کسانی که نمیگویند و نمیدانند چه میخواهند (Not So Client)
در فرایند مدیریت تغییرات هر روش اجرایی که قرار است عوض شود باید مکتوب شود. زیرا روی زمان، کیفیت و ... نیز اثر گذار است. هیأتی به نام CCB وجود دارد که تمام تصمیمگیرها راجع آن روش اجرایی را انجام میدهند. تعداد اعضای این کمیته حتما فرد است. نهایتاً اگر آنها صلاح دانستند روش اجرایی عوض میشود و این باید به اطلاع همه ذینفعان و ذی ضرران برسد.
استخراج الزامات راههای مختلفی دارد مثلا خیلیها میآیند برای اینکه الزامات ایده را مشخص کنند به عنوان تحلیلگر کسب و کار طوفان ذهنی ایجاد میکنند و بعد الزامات را دستهبندی میکنند. در نهایتاً دوباره طوفان ذهنی و بهترینها را استخراج میکنند. روشهای دیگر الگوبرداری از الگوهای برتر است.
روش بعدی User Story است که در صنعت IT خیلی طرفدار پیدا کرده است. در این روش باید براساس خواستهی مشتری یک محصولی را با الزامات مشخصی تولید کنید. ابزار بعدی این روش گذشته نگر است.
باید راجع هر الزام تصمیم بگیرم و اولویتبندی را مشخص کنیم و الزامات برتر را مشخص می نماییم. تکنیکهای تصمیمگیری تکنیکهایی هستند که مثلا میآیند از تکنیک مسکو استفاده میکنند.
تحلیل گر کسب و کار در این مرحله الزام را بطور دقیق می نویسد و نیاز به ابزار interface flow است. با این کار جایگاه الزام را مشخص می کنیم. برای نهایی شدن الزامات باید به مشتری ارایه شوند.
می خواهیم بدانیم که آیا به اهداف که روز اول برای الزامات داشتیم در قالب ماتریس پیگیری الزامات رسیدیم یا خیر؟ در مرحله ارزیابی نیز به دنبال این هستیم که روی الزامات مهر تایید می زنیم. تحلیل شکاف نیز انجام می شود تا مشخص شود که دلیل فاصله واقعیت با آنچه که می خواستیم چیست.
حرف آخر
پس از تایید راه حل ها به عنوان تحلیل گر کسب و کار، باید نتایج آنها را نیز ارزیابی نماییم. این ارزش گذاری بعد از اتمام ایده صورت می گیرد.
بیشتر بخوانید: عوامل شکست پروژه